هر كس ميراث فرهنگي را از ما بگيرد /  شب تب كند و سحر بميرد (عباس بهشتیان)

عباس بهشتيان بزرگ ترين اصفهان شناس نامی قرن معاصر

اصفهان سي، چهل سال پيش اصفهان دوره نوجواني من و امثال من، اصفهان ديگري بود. با مرداني ديگر ... . اصفهان شيخ مفيد بود، اصفهان الفت، تاج، حاج آقا رحيم ارباب، حاج مصورالملك بود.  منوچهر قدسي، در كتاب «دولت ديدار» اين گونه از شهر خود ياد مي كند. شهري كه ديگر از زادن انسان هايي متفاوت و هنري، ناتوان شده است    اصفهان قديم، شهري كه بي دليل به «نصف جهان» شهره نشده بود، با بناهاي تاريخي و باستاني و معماري ويژه خود و زاينده رودي كه هميشه تاريخ زنده بود و هنرمندان و هنردوستان و حاميان ميراث فرهنگي كه در دامن خود پرورد، بنا به اعتقاد بسياري، شهري ديگر بود. شهري كه امروز او را از گذشته باز نمي شناسيم. يكي از اين هنردوستان و دوستداران ميراث فرهنگي، عباس بهشتيان بود.   عباس بهشتيان ، يكي از بزرگ ترين اصفهان شناسان و خادمان آثار تاريخي است. از آثار او بايد به بخشي از گنجينه آثارملي، باغات اصفهان،‌كبوترخانه هاي اصفهان،‌خانقاه هاي اصفهان و عصارخانه هاي اصفهان اشاره كرد. كار كارستان او پياده كردن متون كهن تاريخي بر خيابان ها و معابر اصفهان است مهم ترين ويژگي شخصيتي وي را پياده كردن تاريخ اصفهان بر روي گذرهاي و معبرهاي اصفهان می توان عنوان كرد .نام هاي او تاريخي فرهنگي است نه سياسي، بهشتيان بر اساس سابقه محل، مناسب ترين نام را براي هر معبر و محل انتخاب كرده است. بهشتيان كسي بود كه پس از ممنوعيت دفن و خاك سپاري در گورستان هاي داخلي شهر دو مجسمه شيري كه نشان از پهلوانان درگذشته داشت و بدون جا و مكان مانده بود را با پي گيري هايش به دو سوي پل خواجو انتقال داد. بهشتيان فردي بود كه بر همه فنون معماري مسلط بود، و همواره حكم ماموري را داشت كه بر اساس وجدان شخصي و نه وظيفه اداري به آثار سركشي مي كرد، و هرجا تخريبي مي ديد،‌ هر زمان و هر ساعت به سراغ شهرداري مي رفت    عباس بهشتيان، عضو انجمن آثار ملي كشور و يكي از حاميان و دوستداران جدي ميراث فرهنگي اصفهان بود.    منوچهر قدسي، در كتاب «دولت ديدار» كه فصل جامعي را به معرفي عباس بهشتيان اختصاص داده است، مي نويسد: «من نسبت به گذشته ايران و خاصه اصفهان، آگاه تر از عباس بهشتيان نديده ام. كسي كه به اندازه او در مسايل تاريخي، هنري و مملكتي صاحب شور و سوز و درد باشد و آثار هنري و فرهنگي اين سرزمين به ويژه اصفهان را دوست بدارد كه به هر كدام تا حد پرستش، عاشقانه عشق بورزد.»    مردم عادي، اصفهان پژوهان و حاميان ميراث فرهنگي بسياري، مردي را به خاطر دارند كه در ظهرهاي گرم اصفهان، در كوچه پس كوچه هاي شهر و حوالي شهر مي گشت و آثاري يا خانه هايي كه به نظرش تاريخي مي رسيدند، پيدا مي كرد و تا آنها را به ثبت سازمان ميراث فرهنگي نمي رساند، از تلاش نمي ايستاد. او عباس بهشتيان بود.

حاميان ميراث فرهنگي اصفهان خاطره هاي بسياري از فعاليت هاي منحصر به فرد او به ياد دارند. يكي از آنها خاطره زير است: 

 آن وقت ها، در رژيم سلطنتي پهلوي يك روز جشن گونه اي، مهمات سنگين ارتش را از روي پل تاريخي چهارباغ (پل الله ورديخان) عبور مي دادند و اگر اين عمل تكرار مي شد .اين خطر وجود داشت كه پل تاريخي فرو بريزد.بهشتيان اولين كسي بود كه احساس خطر كرد و اين خطر را به گوش مسئولان نظامي و سازمان ميراث فرهنگي وقت رساند. نامه نگاري هاي بسياري كرد اما بي فايده بود. روز مانور نظامي فرا رسيد. تانك و توپ ها كه به پل چهارباغ رسيد، عباس بهشتيان نزديك پل، جلوي يك تانك دراز كشيد و گفت كه هر كس مي خواهد بگذرد بايد از روي نعش من عبور كند. امراي ارتش كه غافلگير شده بودند بلافاصله به دربار تلفن كردند و از شخص شاه كسب تكليف كردند. شاه يكي از اميران لشكري را بلافاصله به اصفهان اعزام مي كند تا بهشتيان را بدون محاكمه، به جرم توهين به ارتش و به خطر انداختن امنيت ملي اعدام كند. تيمسار اعزامي «بهارمست» نام داشت. او پس از رو به رو شدن با بهشتيان و گپ و گفت با او، به سرعت از موضع خود فرو آمد و به دربار جواب داد: «اگر مثل بهشتيان، ده نفر در ايران داشتيم، ايران زمين بهشت مي شد.» سپس تيمسار بهارمست ناهار همان روز را در خانه تاريخي بهشتيان، «برياني» غذاي سنتي اصفهان را مي خورد.

حالا چند سال است كه شهرداري شهر اصفهان مجوز ساخت برج «جهان نما» را در حريم ميدان نقش جهان داده است و كمترين عكس العمل يونسكو حذف «ميدان نقش جهان» از فهرست آثار تاريخي جهان است. اثر تاريخي كه وجود آن قطعا يكي از دلايلي بود كه اصفهان به «نصف جهان» شهرت يافت. در حالي كه چندين سال پيش، عباس بهشتيان به خاطر يك باب گاراژ در ضلع جنوبي ميدان نقش جهان آنقدر رفت و آمد كرد و نامه نگاري تا بالاخره گاراژ را تعطيل كردند. داستان از اين قرار بود كه يك باب گاراژ كاميون هاي سنگين در ضلع جنوبي ميدان نقش جهان، سمت راست، همان قسمت كه مدخل مسجد امام را به پشت مطبخ مي پيوندد، وجود داشت صاحب گاراژ پيرمردي بود كه طبعكي هم در شعر و شاعري داشت. بهشتيان رفت و آمد كاميون ها را در دراز مدت براي ميدان تاريخي و بناهاي آن مضر تشخيص داد و معتقد بود كه اين رفت و آمدها استحكام اساس گنبد مسجد جامع عباسي (امام) را به خطر مي اندازد كه تشخيصش هم درست بود. استاد مهريار از سالهاي درازی که همراه بهشتيان بوده درباره وي مي گويد: « هيچوقت كنار يك منقل پرآتش كه شعله مي كشد نشسته ايد ديده ايد كه وقتي بادي مي ورزد چگونه شعله بالاي مي كشد ، شور وشوق اين مرد به وطن رفته رفته چنين شده بود، در كنارش كه مي نشستي حرارت را حس مي كردي وگاه بود كه مي سوختي . وي با شور فراواني كه در معرفي و شناساندن آثار تاريخي اصفهان داشت با عشق و مهرورزي تمام دانشجويان وعلاقمندان را راهنمايي مي نمود ونكته به نكته جا جاي آثار را  معرفي مي نمود.

موضاعات تحقيقي استاد، زمينه هاي گوناگون را دربر مي گرفت كه اهم آنها از قرار ذيل است:

 1- بحث آتار ملي، كه شامل معرفي وبيان تاريخچه بازارها، سراها، مساجد ، مدارس و خانه هاي قديمي اصفهان مي گردد.

2- تاريخ تخت فولاد كه تكاياي موجود واز بين رفته را دراين قبرستان بررسي نموده وبه ذكر احوال دانشمندان واساتيد مدفون در اين مزار شريف مي پردازد واين كتاب بر صفحة كتاب بخشي از گنجينة آثار ملي،به چاپ رسيد.

3- عصار خانه ها ، تحقيق جامعي است از عصار خانه هاي اصفهان

4- كبوتر خانه هاي اصفهان، برج كبوتر را معرفي ودر مورد فوائد آن در امور كشاورزي اصفهان وروستاها به بحث مي پردازد.

 5- تحقيقي در مورد مادي هاي اصفهان

 6- شرح خانقاه تكيه، علي بن سهل وخلاق المعاني كمال الدين اسماعيل ومعماران هنرمندان اصفهان و...

بسياري متعدد ديگر كه در نشريات و مجلات آن زمان به چاپ رسيده است.

 مرحوم بهشتيان كه در سالهاي فعاليتش به زندگي بس ساده اي با درآمد حاصل از راه زراعت وباغداري وتوليد وفروش سركه مي گذشت ، قناعت مي كرد در سرار عمر بسيار ساده و بي پيرايه زندگي مي كرد. به سبك قديم لباس مي پوشيد و هرگز در سلك البسة معمول زمان ديده نشد وبه تجملات دنيوي كوچكترين علاقه اي نداشت . مردي بسيار تميز ونظيف بود، حتي در نظافت وسواس داشت، صورتش گلگون وهميشه خندان بود، شوخي ومزاح را دوست مي داشت. سرانجام اين استاد گرانمايه در   11/12/1366 فوت كرد وبنابر وصيت نامه خود در تكيه مير فندرسكي بخاك سپرده شد. روحش شاد