هشت بهشت اصفهان-بخش نخست
بعدازشاه عباس دوم كه در اداره امور مملكت و علاقه به عمران وآبادي وايجاد بناهاي باشكوه تالي شاه عباس كبير بشمار ميرفت سلطنت به فرزندش صفاميرزا رسيدكه پس از جلوس به تخت سلطنت شاه سليمان ناميده شد واز 1077 تا 1106 پادشاه ايران بود، وي كه عمرخود را در حرمسرا با زنان وخواجه سرايان بسر برده و بدون تربيت و تحصيل بار آمده بود از پادشاهان بسيار ضعيف النفس و عياش سلسله صفوي بشمار ميرود و بنا به عادتي كه در حرمسرا با او همراه شده بود پيوسته مصاحبت با زنان و خواجه سرايان و مشاوره با آنها را بر اداره امور مملكت و ملت از راه مشورت با رجال كارآگاه و بصير ترجيح ميداد و اگر في الجمله نظم و ترتيبي در اداره امور كشور در زمان او مشاهده شد از آنجهت بود كه وزارت او را مرداني خوشنام وبا تدبير وكياست مانند شيخ عليخان زنگنه بعهده داشتند. در تمام اين دوره سلطنت تقريباً 29 ساله او واقعه خارجي مهمي براي ايران روي نداد و دوره پادشهي او به فراغت و امن وآسايش گذشت و بهمين جهت روابط تجارتي ايران با ممالك خارجه در عهد او رو به ازدياد گذاشت و بدست او شخصيت هاي دربار وي در شهرهاي مختلف ايران و از آنجمله اصفهان پايتخت او ابنيه و آثاري ساخته شد كه مهمترين آنها كاخ هشت بهشت اصفهان است .در اين مقاله به توصيف كامل اين عمارت افسانه اي آن عهد كه بقول شاردن فرانسوي مخصوص لذت وحظ و عشق ساخته شده است مي پردازيم.
دیباچه
شهر اصفهان از حدود سال 1000 هجري عنوان پايتخت ايران را يافت ونام آورترين پادشاهان اين سلسله يعني شاه عباس اول آنرا به پايتختي برگزيد و تا سال 1038 كه بدرود زندگي گفت طراحان و معماران و استادكاران چيره دست به ساختن و پرداختن آن مشغول بودند و بالنتيجه آثار نفيس و شگفت انگيزي مانند ميدان نقش جهان و بناهاي اطراف آن از دروازه دولت فعلي ( عمارت شهرداري فعلي) تا باغ هزار جريب (محل فعلي دانشگاه اصفهان) و پل اللهورديخان و بازار شاهي با كاروانسراهاي عالي بوجود آمد.
از سلطنت شاه عباس اول تا پايان سلطنت شاه طهماسب دوم مدت يك قرن و نيم اصفهان پايتخت شاه عباس و جانشينان او بود. در اين دوره طولاني نكته اي كه جلب توجه ميكند علاقه عموم پادشاهان اين سلسله اعم از قوي و ضعيف و لايق يا بي كفايت به امر عمران و آبادي و ايجاد بناهاي جديد و افزودن آن بر ساختمانهاي پيشين است و در اين كار نوعي رقابت و اهتمام و كوشش بيشتر در بوجود آوردن آثاري دلپذيرتر و دل انگيزتر مشاهده ميشود.
آثاري كه در دوران شاه عباس دوم بوجود آمد مانند بناي كاخ چهلستون و آثار باشكوه ساحل زايند رود مانند عمارت آينه خانه و هفت دست و نمكدان و كاخهاي سعادت آباد و پل شاهي اصفهان و مانند اينها نمودار اين علاقه مندي و توجه خاص جانشينان شاه عباس اول به امر بسط و توسعه پايتخت از راه ايجاد ساختمانهاي باشكوه است حتي ضعيف ترين ونالايق ترين پاشداهان اين سلسله يعني شاه سلطان حسين نيز مجموعه نفيسي مانند مدرسه سلطاني چهار باغ و بازار سلطاني چهار باغ و بازار سلطاني و كاخ فرح آباد را بر آثار پيشين افزود و از اين راه نام نيكي از خود بجاي گذاشت.
قصرها و كاخهائي كه در دوران صفويه در اصفهان ساخته شد ونمونه هائي از آنها امروز موجود است بردوگونه است : كاخهاي پذيرائي و قصرهاي نشيمن.
از كاخهاي پذيرائي كه كم و بيش آثاري از آنها در اصفهان برجاي مانده و امروز جلب توجه ميكند كاخ عالي قاپو و چهلستون را بايد نام برد و از قصرهاي نشيمن كه با كمال تأسف در اواخر دوران قاجاريه بسياري از آنها راه زوال و نيستي سپرده است بجز عمارت مشهور به تالار اشرف و كاخ هشت بهشت اثري برجاي نمانده، ولي خوشبختانه اين دو عمارت برجاي مانده از نظر معماري وتزيينات آنقدر جالب توجه است كه ميتواند مصداق «مشت نمونه خروار» قرار گيرد و انظار تماشاچيان را به كيفيت ساختمانهاي مشابه آنها كه امروز وجود ندارد متوجه كند.
تاريخ بناي كاخ هشت بهشت اصفهان
كاخ هشت بهشت اصفهان در سال 1080 هجري قمري و مقارن با سومين سال سلطنت شاه سليمان صفوي به اتمام رسيده و نمونه عالي ترين كاخهاي نشيمن دوران صفويه است .
ميرزا محمد طاهر نصر آبادي صاحب تذكره نصرآبادي و اهل نصر آباد اصفهان كه قريه اي بسيار نزديك به شهر اصفهان است. و از رجال معروف دوران شاه سليمان صفوي ميباشد و در تذكره خود نام بيش از هزار شاعر دوران صفويه را احياء كرده و خود نيز شعر ميسروده است ومنزل مسكوني و آرامگاه او نيز در قريه مولد و موطن او هم اكنون وجود دارد دربارة بناي كاخ سلطنتي هشت بهشت اصفهان اشعاري سروده است كه بيشتر آنها ماده تاريخ بناي اين قصر سلطنتي است كه در سال 1080 هجري به اتمام رسيده و ما در اين مقاله به نقل اشعار او از ديوان وي مي پردازيم.
محمد نصر آبادي در تاريخ بناء عمارت مباركه هشت بهشت گفته:
بود در سايه اش مه تا بماهي |
زهي دولتسراي پادشاهي |
كه از جامش بود آيينه در دست |
بود زيبا عروسي شوخ و سرمست |
دل خود ميخورد زين آرزو ماه |
شود تا حلقه اش برروي درگاه |
ز چشم حر آوردند دوده |
پي نقش و نگار آن ستوده |
شده شبنم بروي گل نمودار |
ز آب دست نقاشان گل كار |
بود مد نظر تير هوائي |
گه نظاره اش از نارسائي |
بشكر شاه دائم تر زبانست |
نه فواره است كانرا درميان است |
شده فواره شمع خلوت او |
رسيده تا بعيسي رفعت او |
گِل او شد خمير از آب حيوان |
بود طالارش از طوبي بسامان |
دوام گردش افلاك از آنست |
ستونش تكيه گاه آسمانست |
خيالم (مشرق دولت) رقم كرد (1080) |
بتاريخش قم قدرا علم كرد |
(مكان عشرت بيروي اغيار) (1080) |
بتاريخ دگر دل كرد تكرار |
(مكان شاه دين پرور سليمان) (1080) |
بتجديدش شد اين مصرع بسامان |
بديهه (قطعه خلد برين) گفت (1080) |
ز فيض شاه ديگر گوهري سفت |
بساط مصلحت با خويشتن چيد |
باينها همتم راضي نگرديد |
كه از هر مصرعش تاريخ پيداست |
ز خاطر اين رباعيها مهياست |
رباعي
شد باني اين مسكن بهجت پيوند (1080) |
چون شاه سيلم شه اقبال بلند (1080) |
دروي جاي پادشه دولتمند (1080) |
از جشن و نشاط كامكاري دايم (1080) |
ايضاَ
گرديد زمين اصفهان تاج جنان (1080) |
از قصر بلند قدر زيبا اركان (1080) |
پاينده عمارت از سليمان زمان (1080) |
درگاه عبادت اين بود ورد ملك (1080) |
ايضاً هر مصرعي تاريخ
كه زدل گشته سلمان زمان (1080) |
چون بدوران شه اعلاشان (1080) |
مرشد و داده ده ايامست (1080) |
جان پناهي كه مديحش عامست (1080) |
ز دل و صدق همه خلق جهان (1080) |
تاج داري كه زوي شد نازان (1080) |
كو باخلاق و صفا ساعي بود (1080) |
صوفي صافي تابع مقصود (1080) |
بندگي ره شه با طاعات (1080) |
آنكه مقصود وي از عمر و حيوه (1080) |
كه چووي نيست مقدر من بعد (1080) |
كرد سركار اين مسكن سعد (1080) |
شد فرح لازم و شادي افزا (1080) |
دلگشائيست كه از لطف صبا (1080) |
چون لب قند سرا پا نمكست (1080) |
چه مكان شبه بناي فلكست (1080) |
ركن او قائمه جشن وفرح (1080) |
طاق از آن سرشكن قوس و قزح (1080) |
طلبد سرمه گرد راهش (1080) |
آفتاب آينه درگاهش (1080) |
ميل شادي بارم داده زكات (1080) |
بنم آورده گلشن آب حيات (1080) |
شد از آيينه جان به كاشيش (1080) |
از لب شكر ليلي لعليش (1080) |
ز گچش شد قصب صبح سفيد (1080) |
دوده اش سرمه بيننده كشيد (1080) |
بدرش حاتم بيحد سايل (1080) |
آيه نور ز شنگش شامل (1080) |
يابد از بوي هوا جان تمثال (1080) |
زندگي بخش ز جو آب زلال (1080) |
جوش گل دلشده ايوانيش (1080) |
چشم دل از همه سو حيرانش (1080) |
عرش از سر ببرد پايه وي (1080) |
نه فلك شيفته از سايه وي (1080) |
شدازو تاج فلك اصفاهان (1080) |
شوكت او ببرد زنگ از جان (1080) |
تا بود دايره سان سير سپهر (1080) |
تاكند دور نجوم مه و مهر (1080) |
دشمنش باد بهر ويل نگون (1080) |
دولت شاه سليمن افزون (1080) |
زير فرمان بادش جمله زمين (1080) |
باشدش مركب اقبال بزين (1080) |
بسته در بندگيش آزادي (1080) |
برهش طاهر نصر آبادي (1080) |
ز گلستان بها يافته بو (1080) |
بيتها گفته نجيب و نيكو (1080) |
آنكه باشد هنر اين دعواش (1080) |
ديده از هر مرع سال بناش (1080) |
ادامه دارد
برگرفته از:هنرفر، لطفالله. "هشت بهشت اصفهان".مجله هنر ومردم- دوره10، ش117 (تير51)