درخت تک افتاده کویر
در دور دست دور در شهر سوت و کور آنجا که باغ عاطفه آتش گرفته بود
آنجا که باد قحطی انسان وزیده بود
مردی نشسته بود تنها و خسته جان
گم کرده کاروان تنها تر از درخت تک افتاده کویر
بر لب سرود سرد و غم افزای انتظار
در دل هزار حسرت دیرینه یادگار بر دوش یار بار
این سو نگاه کرد آن سو نگاه کرد چیزی ندید و گفت
اینجا نه جای ماست کو جای پای یار
مرحوم فریدون کاووسی
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۱۸ ق.ظ توسط طیبه سادات عطائی
|