بعد از بازدید از آثار وابنیه تاریخی شهر آران و بیدگل،به سمت نوش آباد رهسپار شدیم.در مسیر به نوش آباد به قلعه خشتی فرزین رفته و پس ازآن به بخشی از کارگاه شهر زیرزمینی اوئی رفتیم. راه ورود به این شهر از آب انبار می گذشت.شهری با وسعت چند هزار مترمربع و در چندين طبقه. البته گرچه تاکنون محدوده کمی از آن قابل بازديد است ؛ولی همين فضای محدود هم انسان را به وجد می آورد.قدمت اين شهر را به اوايل دوران اسلام و حتی پيش از آن مربوط می دانند. 

                                                                                                                                                 

در این شهر زیرزمینی اتاق هایی با ابعاد مختلف ساخته شده که بعضی دارای سکو هم هستند و راهروهایی باریک آنها را به هم وصل می کند.راه ارتباطی طبقات چاه های عمیقی است که علاوه بر آن تهویه هوا را هم انجام می دهد.اما بعضی چاه های ارتباطی انحرافی است و راه به جایی ندارد.اتاق‌ها دارای سرویس بهداشتی است و هر اطاق پایه شمع و مشعل در کنار دیوار دارد.

 

شهر زیرزمینی را ترک نموده،ناهار را در زیارتگاهی بیرون از نوش آبادصرف نمودیم.

  

 

ساعت 3بعدازظهر حرکت به سمت مرنجاب را آغاز نمودیم.شور و شوق و شادی دوستان در مسیر مرنجاب وصف ناشدنی بود.

هوو  هوو  دارم هوو ...

 

در طول مسیر از جاذبه های طبیعی ، گیاهی و کاروان شتران منطقه عکس گرفتیم.

 

                                                               

 

 در منطقه آران و بیدگل همه چیز شكل و نمود كویری دارد و هر پدیده ای، طبیعی یا انسانی، آیینه كویر است. كویر را با همه پدیده های بیشمار دیدنی و تأمل انگیز و حیرت آور، نمی توان آنچنان كه شایسته آن است، توصیف كرد.

  

غروب 5شنبه را کنار دریاچه نمک گذارندیم.این دریاچه حاصل ورود آب شور رود ها و سیلابهایی است که نمک خاک شور منطقه را در خود حل کرده و پس از تبخیر در این دریاچه برجا گذاشته اند.در میان دریاچه جزیره ای به چشم می خورد که به جزیره سرگردان معروف است.

 

 فرشی سفید و بلورین که به حق می توان آن را نگین سپید کویر نامید بر زمین گسترانیده شده است. وسعت و عظمت دریاچه نمک و طرح های هندسی بلوکهای نمک آن هر بیننده ای را به حیرت فرو می برد.

 

 

دیگر تا کاروانسرای مرنجاب چندکیلومتری بیش نمانده بود.به کاروانسرا رسیدیم.همه خسته و فقط دنبال جایی جهت استراحت می گشتند.همه چیز پیش بینی شده بود،.دو اتاق در کاروانسرا تدارک دیده بودیم.شاه نشین کاروانسرا را به خانمها اختصاص داده و اتاق کوچک دیگری جهت استراحت آقایان.(البته 5نفرآقایان چادرهایمان را در بیرون از کاروانسرا برپا کردیم.)

 شام را کنار آتش و زیر آسمان زیبا و پر ازستاره کویر صرف نمودیم.بعدازشام با نغمه سراييهای شاد دوستان فضا پر نشاط و دلپذير شده بود و زمزمه و همخواني شعر سر ميداديم:

 

 امشب در سر شوري دارم 

امشب در دل نوری دارم

باز امشب در اوج آسمانم

...

از اين عالم گويی دورم...

 

 

شب كوير، اين موجود زيبا و آسمانی كه مردم شهر نمیشناسند. آنچه می‌شناسند شب ديگریاست، شبی است كه از بامداد آغاز می‌شود. شب كوير به وصف نمی‌آيد. آرامش شب كه بی‌درنگ با غروب فرا می‌رسد ـ آرامشی كه در شهر از نيمه شب، درهم ريخته و شكسته می‌آيد و پريشان و ناپايدار ـ روز زشت و بی‌رحم و گدازان و خفه كوير میميرد و نسيم سرد و دل‌انگيز غروب، آغاز شب را خبر می‌دهد.

 

آنانی که خسته بودند خوابیده و آنانی که در چادر بودیم،شب را کنار آتش ،همزمان با شادی وپایکوبی دیگر مهمانان کویر با پختن سیب زمینی به نیمه رساندیم.

ساعت5.30بامداد بیدار شدیم. همگان در انتظار طلوع خورشید در کویر بودند.حدود ساعت 6صبح زیبایی شگفت انگیز طلوع خورشید درکویر را نظاره گر بودیم.

 

 

      پس از صرف صبحانه،وسایل و چادرها را جمع کرده وبه طرف تپه های ماسه رهسپار گشتیم.