اصفهان در ادبیات-3
به نام خالق زیبایی ها
از سلسله نوشتارهای گروه تاریخ
.....................................................................................................
سپاهان در اساطیر و حماسه های ملی ایران ( پاره پسین )
در مجمل التواریخ آمده است که کیخسرو در کوه کوشید اصفهان ، آتشگاهی بلند برآورد و آتش کوشید نام نهاد .
در زمان لهراسب ، بخت النصر ظهور می کند و اورشلیم را ویران می کند و به گفته ابن رُسته در البلدان : « چون یهودیان هنگام گریختن از بخت النصر ، از بیت المقدس کوچیدند ، مقداری از آب و خاک آنجا را همراه برداشتند و پیوسته به هر جایی و شهری که می شدند آب و خاکش را وزن می کردند تا به اصفهان شدند و در آنجا در محلی به نام بینجا فرود آمدند و چون آب و خاکش را وزن کردند و با آب و خاک بیت المقدس هموزن دیدند ، آنجا را منزلگاه کردند و جای آن اکنون ، یهودیه نام دارد و خود شهر جی نام دارد » .
به قول کلبی : اصفهان را به نام اصفهان ابن فلوج ابن سام ابن نوح خوانده اند . در روایات عامیانه آمده است که رستم وقتی در اصفهان بود ، شنید که کک کهزاد از پدرش باج می گیرد ، ناراحت شد وبه بالای کوه دژ رفت و سر کک را برید .
بهمن پسر اسفندیار نیز به روایت بهمن نامه به اصفهان سپاه کشید و یک سال در آنجا بود :
و زآنجا به شهر سپاهان کشید به راه اندرون مرغزاری بدید
نشستنگه خویش ساخت کی سپاهانش یک سال و شش ماه ری
بهمن به یک روز سه آتش در اصفهان کرد . یکی به وقت برآمدن آفتاب ( به نام شهر اردشیر اندر ماربین )، دیگر به قطب رسیدن ( به نام وزوار اردشیر اندر دیه دارک از روستای برخوار ) و سه دیگر به وقت غروب ( نام مهر اردشیر در اردستان ) .
شبستان دارا در اصفهان بود و چون دارا مغلوب اسکندر شد ، روشنک دختر دارا را به زنی خواست و مادرش ناهید را برای خواستگاری به اصفهان می فرستد و روشنک را رسماً خواستگاری می کند و مردم اصفهان نیز به ناچار او را پذیرا می شوند :
بدارید چون پیش بود اصفهان به هرسو پراکنده کارآگهان
بر آیین فرزند شاهنشهان به پیش اندرون موبد اصفهان
بشد مادر شاه با ترجمان ده از فیلسوفان روشن روان
چو آمد به نزدیک شهر اصفهان پذیره شدندش فراوان مهان
از بناهای اسکندر در اصفهان همان شهر جی در خاور اصفهان است که بدان مدینه یا شهرستان اسپاهان گفته اند .
هرچند پارسیان این را منکرند و گویند این مرد ویرانی کرد نه آبادی و گفته اند اسکندر آتشکده های اصفهان را خاموش ساخت .
به روایت اخبار الطوال ، انوشیروان از مادری اصفهانی بزاد : « قباد چون از اهواز به اصفهان می رفت در راه دختری را دید و دل بدو بست و با او ازدواج کرد و ازو انوشیروان بزاد و این دختر از نسل فریدون بود » .
انوشیروان سرزمینهای ایران را به چهار بخش کرد :
جهان را ببخشید بر چهار بهر ورا نامزد کرد آبادشهر
نخستین خراسان از آن یاد کرد دل نامداران بدو شاد کرد
دگر بهره زو قم بد واصفهان نهاد بزرگان و جای مهان
وزآن بهره ای آذرآبادگان که بخشش نهادند آزادگان
وز ارمینیه تا در اردبیل بپیمود بینادل و بوم گیل
و.........
اصفهان نیمی از جهان گفتند نیمی از وصف اصفهان گفتند