گزارش اردوی نیاسر - آدینه 16/5/1388
پاسی از نیمه شب گذشته بود و شهر سراسر نور و روشنایی و مردمان در هیاهو و شادمانی از برای سالگشت میلاد منجی ، برخی در خانه ها خفته و بسیاری هنوز در خیابان ها جمع بودند .
کاروانهای عروسی بوق بوق کنان در خیابان های شهر راه بر رهگذران می بستند تا جوانان کم خرد وسط خیابان رقاصی کنند .
بیشتر جاها نور افشان و پر سر و صدا بود و در برخی نقاط برق سراسری قطع شده بود تا از اجتماع مردم جلوگیری شود اما جوانان موتور سوار نادان در سراسر شهر با حرکات جنون آمیز سکوت را دیوانه می کردند .
1 بامداد بود که از طوقچی به راه افتادیم و پس از عبور از خیابان های دکتر فاطمی و کاوه ، شهر را پشت سر گذارده و به سوی کاشان رهسپار شدیم .
شبی آرام بود و آسمانی صاف و در بالای سرمان ماه و ناهید این دو یار همیشگی شب زنده داران خود نمایی می کردند .
سحرگاهان بود که جایی نزدیک کاشان در یک اقامتگاه بین راهی توقف کردیم . این ها نوادگان همان کاروانسراهای قدیم هستند اما کو آن عظمت و بزرگی ؟ نه حجره ای نه مطبخی نه شتری نه اسبی نه استبلی نه ساربان و نه کاروان سالار . امروزه فقط چند مغازه ساندویچ فروشی هست و یک نمازخانه و چند کابین توالت .
البته این یکی را کمی قشنگ درست کرده اند ، در دو طرف آزادراه دو مکان قرینه هم (با کمی تفاوت) . جالب ترین چشم انداز آن دو منار در وسط دو مجموعه است . مناری هشت پهلو که با آهن و آجر و سیمان به سبک و شکل مناره های عربی ساخته شده و در وسط حوضی تهی از آب قرار گرفته است .
پس از حدود یک ساعت توقف و خواندن نماز صبح حرکت کردیم . چراغ های شهر کاشان را در راه دیدیم و در روشنایی صبح به نیاسر رسیدیم . از کوجه خیابان های باریک شهر گذشتیم و به جایی رسیدیم که می بایست پیاده می شدیم . هر چه داشتیم به دوش کشیدیم و رو به بالا حرکت کردیم .
ابتدا مسیری صاف و آسفالت شده بود که در دو طرف باغ ها و خانه ها بود و سپس کوه در سمت چپ و رسیدیم به جایی که آبی از بالا به پائین می ریخت ، اینجا پائین ترین نقطه آبشار بود .
سمت راست مسجدی بود نابود شده که جای آن با آهن و سیمان مسجدی نو ساخته اند و فقط یک منار کوچک با تزئینات کاشی کاری و یک سقاخانه در کنارش باقی است که وضعیت خوبی ندارند .
در شمال مسجد یک حمام قدیمی در زیر زمین قرار داشت که فقط گنبدهای سقف آن هم سطح کوچه دیده می شد . حمامی از روزگار صفوی در حال ویرانی که گوشه ای از سقف آن فرو ریخته و کسی به آن رسیدگی نمی کند .
در باختر حمام آسیابی قدیمی است که آنرا بازسازی کرده اند و هنوز سنگ آسیاب در راستای افق با نیروی آب به گردش در می آید . نظاره گاهی است زیبا و کوچک با ورودی 300 تومان برای هر نفر .
پس از آن خانه هایی است که در آن از گیاهان معطر و دارویی منطقه عرقگیری میشود .
از اینجا دیگر باید از پله ها بالا برویم . جاییست که آب از ارتفاعی کمتر از بیست متر به پایین می ریزد و مردمانی در کنارش چادر زده یا فرش پهن کرده و نشسته اند و راهی برای تو نیست مگر اینکه یا از کنار وسایل مردم عبور کنی یا پا درون آب گذاری و خیس شوی .
کمی ایستادیم در کنار آبشار و کمی عکس گرفتیم . زیر آب رفته و خیس شدیم و سپس حرکت کردیم باز به سمت بالا . پله از پس پله و کمی بالاتر در جایی نشستیم و صبحانه خوردیم و استراحت کرده و پس از کمی درنگ باز به راه افتادیم .
آب بود که غرش کنان با شدت زیاد از درون جوی به پایین می رفت و ما که پشت سر هم از پله بالا می رفتیم . و مردمان در گوشه و کنار نشسته یا در رفت و آمد بودند .
به بالای کوه که می رسی ، پارکی است طبیعی که « باغ تالار » نامیده می شود و در همان ابتدا کوشکی است که « تالار » نام دارد ، ساختمانی دو طبقه که پایین آن فقط راهرو های عبوری است و در بالا اتاق هایی برای اقامت . حوض آبی در وسط است و پیرامون آن فضایی باز که حوضخانه ای بزرگ را ایجاد کرده . در سمت خاوری کوشک ایوانی است که از آنجا میتوانی همه شهر را ببینی . چون تالار در اختیار شهرداری است و مهمان در آنجا بود ، قبل از ظهر اجازه بازدید از آن نداشتیم .
پس از تهیه بلیت به سمت « غار رئیس » رفتیم . غاری تنگ و تاریک و طولانی ، راهرو هایی پیچ در پیچ که همگی ساخته آدمی است و در دوران باستان از سوی پیروان « آئین مهـر » به عنوان مکانی مذهبی استفاده می شده است . اگر معابد مانی در چین را به خاطر آوری با تالار های ریاضت و آموزش ، می توان گفت که این غار هم از اجداد آنها بوده ، راهرو هایی تنگ و تاریک در دل زمین که به بالا و پایین میرود با اتاقهایی کوچک که فقط برای چله نشینی است .
غاری بس بزرگ است که تنها گوشه هایی از آن را نور پردازی کرده اند و اگر خیره سر باشی و کله شق ، و یواشکی به دیگر نقاط وارد شوی ممکن است در مسیر راهرو های تاریک به یکباره درون گودالی سقوط کنی و ترس تمام وجودت را فرا گیرد ( و گاهی هم صدمه میبینی ). و در پس آن باز راهرویی است که ادامه دارد و ....
به جایی هم میرسی که وقتی نشسته راه میروی زیر پایت گل است و سرت به سقف می کشد . سقفی که از آن قطره قطره آب می چکد .
تصمیم گرفتیم برگردیم و جلوتر را نمی دانیم که چه بود .
راهنمای غار می گفت تا 128 متر پایین رفته و به زیر شهر می رسد و در مسیر راه هفت تالار کوچک دارد . که هر کدام برای آموختن علمی از علوم هفتگانه بوده و محرابی برای عبادت و ریاضت .
اگر کمی بیندیشی به خود افتخار می کنی ، در جایی قرار داری که حداقل دو هزار سال پیش توسط نیاکان ما در دل کوه کنده شده و هنوز با صلابت و استوار باقی است . جایی که بزرگان و روحانیون آئین مهر در آن عبادت و کسب علم کرده و به اصطلاح حج به جا می آوردند .
پس از زمانی بسیار اندک ، از غار خارج شدیم با خاطره ای بس خوش و کوتاه که در حافظه ذهن جاوید خواهد ماند .
چون دوستان احساس خستگی داشتند ، در گوشه ای از باغ ساکن شدیم . برخی نشستند و برخی به گردش رفتند . باغ زیبایی بود پر از درختان بید مشک و اقاقیا و گاهی گردو و چنار و ...
آب چشمه ای که به « چشمه اسکندر » معروف است ، از وسط باغ میگذرد و از کوه به پایین می ریزد . و در آن پایین آبشاری زیبا می شود .
کوشک تالار در سمت خاوری و غار رئیس در سمت شمالی باغ است و در سمت باختری یک استخر بزرگ درست کرده اند و چند قایق پدالی در آن است . که مردم در آن قایق سواری میکنند .
پس از صرف ناهار و خواندن نماز ، همگی به سمت باختر حرکت کردیم . از کوچه ای عبور کردیم که جوی آب بزرگی در کنارمان بود . در انتهای کوچک « مسجد پاچشمه » قرار دارد . آب چشمه از زیر شبستان وارد استخری میشد که در وسط مسجد بود و از سمت دیگر خارج میشد .
در کنار مسجد درخت چنار بزرگی بود به قطر حدود دو متر که « چنار پاچشمه » معروف است و کمی آنطرف تر قبرستان کوچکی است با سنگ قبر هایی قدیمی و زیبا .
دقیقا پشت مسجد خیابان است و بعد از خیابان چشمه قرار دارد . دهانه چشمه را گشاد کرده اند به قدری که دو انسان ایستاده به راحتی در آن تردد میکنند و بیشتر به مظهر قنات می ماند تا یک چشمه .
بر بالای تپه ای کنار چشمه ، بنای باشکوه چهارتاقی آتشکده نیاسر همچون نگینی در دل کوه خودنمایی می کند . یک چهارتاقی بزرگ برآورده از سنگهایی بزرگ که شبیه آجر تراشیده و کنار هم گذارده اند و گنبدی شکوهمند بر فراز آن با نمای داخلی شبیه گنبد نظام الملک در مسجد جامع عتیق اصفهان است .
چهارتاقی بنایی ساده و باشکوه است ، جایی که در اولین نگاه اندیشه ات را می برد تا تقدس آتش ، تا محراب و مزدگد ، تا پرستش اهورامزدا بزرگ خدای ایرانیان باستان .
البته استفاده های ذیگری هم داشته ، همچون : گاه نگاری ، رصد ستارگان ، تعیین زمان و تقویم ، هدایت مسافران و ...
کمی بعد از چهارتاقی ، بر روی تپه ای دیگر رصدخانه ای ایجاد کرده اند که کاری بس زیبا و عالی است .
از چهارتاقی دیدن کردیم و یکی از دوستان غزلی از حافظ خواند و عکس یادگاری گرفتیم و به سوی پایین بازگشتیم .
از همان راه که آمده بودیم به پایین رفتیم و در مسیر ، کوشک تالار را نیز دیدیم و از ایوانش شهر را به نظاره نشستیم و سپس دوباره پله از پس پله تا رسیدیم به پایین .
روزی بس زیبا بود و خاطره انگیز . با صدای شرشر آب و بوی خوش بید مشک و دیدن فضاهای زیبا ، و بودن در کنار دوستان
تمامی هماهنگی و برنامه ریزی ها و ارائه مطالب در این برنامه توسط آقای سام شجاعی انجام گردید .